مصاحبه مهری با بی بی سکینه 120 ساله صدخروی /
راز سلامت و طول عمرم به خاطر داشتن آرامش است
با شنیدن خبری مبنی بر برگزاری جشن 120 سالگی یک مادر بزرگ در روستای صدخرو از توابع شهرستان داورزن بر آن شدیم تا با این مادر مصاحبه ای انجام دهیم . پس از تماس با نزدیکان وی ترتیبی داده شد تا از نزدیک با این مادر بزرگ دیدار داشته باشیم .
بعد از حضور در روستای صدخرو و پرس و جو در مورد آدرس وارد کوچه های تنگ و باریک که نماد قدمت این روستا بود شدیم .
در وسط این کوچه به یک درب چوبی که دارای کوبه های قدیمی شد رسیدیم گذشت روزگار باعث شد بود که درب تا حدودی تاب برداشته و کامل بسته نشود کوبه های آن را به صدا درآوردیم و وارد منزل شدیم .
خانه های قدیمی و کاه گلی و حیاطی کاملا خاکی که البته گذشت زمان آن را به زمینی محکم تبدیل کرده بود و وجود یک درخت توت تنومند در وسط این حیاط و همه وهمه دست به دست هم داده بودند تا خاطرات زندگی در روستاها و خانه های کاه گلی به خوبی برایمان تداعی شود .
طاقهای کوتاه که ورودی منزل نیز بود باعث می شد که ناخوداگاه سر خود را برای ورود به اتاق پایین بگیری و این را می توان نشان از احترام به افراد خانواده عنوان کرد .
وارد اتاق که می شویم بی بی سکینه صدخروی برروی یک تشک خوشرنگ نشسته است و لباس قرمز رنگ او ما را بیشتر به یاد مادر بزرگان قصه گو در تلویزیون می اندازد .
تلاش دارد که برای احوال پرسی و خوش آمد گویی از جای خود بلند شود که با اصرار ما که از جایش تکان نخورد شروع به معذرت خواهی می کند که نتوانسته است برای خوش آمدگویی به جلو درب منزل بیایید .
صورت خندان و چهره پر چین و چروک او دوست داشتنی است و نشان می دهد که گرم و سرد روزگار را دیده و چشیده است .
بعد ار احوالپرسی های متعارف با خنده می گوید آمده اید عکسم را در تلویزیون نشان دهید که ما هم با خنده می گوییم عکست را در روزنامه خواهی دید.
اولین سئوال ما در مورد سن اردواج وی است که او می گوید در 15 سالگی ازوداج کرده ام که در زمان عقد شوهرم را برای اجباری بردند.
مفهوم اجباری را از عروس او که در کنارش نشسته جویا می شویم که می گوید منظور خدمت سربازی است و البته لهجه شیرین و کلماتی که در جملاتش به کار می رود بسیار زیبا و دلنشین است .
بی بی سکینه از زمانهایی گفت: که گوشت منی یک قران بود و البته در آن زمان نیز سالیانه افزایش قیمتها وجود داشت چون ادامه داد که کم کم به منی 2 و 3 و 4 و 5 قران افزایش یافته است .
بی بی سکینه با اشاره به به یک ضرب المثل محلی آن زمان که هرگاه صدا از قاشق چنگال درآمد صدا از دختر هم شنیده می شود می گوید پدر و مادرمان حاضر نمی شدندما را برای میهمانی و یا عروسی و حتی شب نشینی به مجالس ببرند.
وی همچنین در مورد نحوه آشنایی خود با شوهرش می گوید : ارباب روستا به عنوان قاصد مرا برای شوهرم خواستگاری کرد و حتی من قبل از این شوهرم را ندیده بودم .
او در مورد روز خواستگاری خود هم می گوید : یک روز دیدم خانه مان شلوغ است فهمیدم که برای خواستگاری و برگزاری جشن آمده اند و به همین سادگی ازدواج کردم.
او مهریه خود را 150 تومان عنوان کرد و گفت: الان وضعیت خیلی بد شده و قباله ها بسیار زیاد است
وی با اشاره به تعداد فرزندان خود گفت: 12 فرزند به دنیا آورده است که تنها 5 فرزندش زنده ماندند.
وی علت مرگ و میر فرزندان خود را نبود دارو و پزشک عنوان کرد و گفت: فرزندان من با یک تب و لرز ساده جان خود را از دست می دادند.
بی بی سکینه در عین حال می گفت: یک دکتر برای امنیه ها در مرکز( نیروهای پاسگاه ژاندارمری) می آمد که مردم هم با رنج مشقت خود را به او می رساندند و خود را دارو و درمان می کردند.
وی با بیان این جمله که هیچ گونه ادعایی نداشتیم گفت: هرگونه غذایی را می خوردیم و نان جو به عنوان نان رعیت به همراه غذاهایی همچون ماستی – بلغور درست می کردیم و البته شب عید نورزو هم یک وعده برنج می خوردیم .
وی راز سلامت خود را در کم خوری و دوری از هرگونه اضطراب عنوان کرد و گفت: راز سلامت من در آرامش فکری و فکر و خیال نداشتن بوده است
او می گوید پادشاهی احمد شاه قاجار را به خوبی به یاد دارد و البته زمانی که روسها وارد ایران شدند و مشکلات فروانی برای مردم ایجاد کردند را نیز به خوبی به یاد دارد.
بی بی سکینه در بیان خاطره ای از دوران کشف حجاب می گوید: در روستاها هم چادرشبها (چادر) را از روی سرمان می کشیدند و ما مجبور بودیم برای عبور و مرور از کوچه های کنار روستا و یا پشت بامها استفاده کنیم
وی ادامه می دهد :یک روز که با خواهرم در حال رفتن بودیم یک امنیه ( ژاندارم ) به من گفت : خانم چادرت را از روی سرت بردار ومن هم چادرم برای به سوی او پرت کرد و گفتم بردار و تو سرت کن که این حرف باعث شد که او ما را تا منزل تعقیب کند.
وی با اشاره به تعداد زیاد نوه و نبیره خود می گوید گاهی اوقات که به دیدن من می آیند و خود را معرفی می کنند من تازه آنان را می شناسم .
وی ضمن قدردانی از عروسانش و کمکی که در زندگی به وی می کنند می گوید : به دخترانم گفته ام که شما زن مردم هستید و حق ندارید برای کمک به من به اینجا بیایید.
وی می گوید تا همین چند سال گذشته نخ ریسی و بافندگی را که شغل جوانی ام بود را انجام می دادم ولی اکنون دیگر حوصله این کارها را ندارم .
شایان ذکر است در قدیم بیشتر خانواده ها یا در سن بزرگسال اقدام به دریافت شناسنامه می کردند و یا اینکه شناسنامه دیگر اولاد خانواده که از دنیا می رفتند را برای انان استفاده می کردند.
سن شناسنامه ای بی بی سکینه بیش از 100 سال است حال آنکه فرزندان وی مدعی هستند 20 سال سن وی با توجه به مسائل بیان شده بیشتر است .
سکینه صدخروی که خوشبختانه در سلامتی کامل عقلی و هوشی قرار دارد دارای 63 فرزند و نوه و نیره می باشد .
مراسم جشن120 سالگی این مادر بزرگ باحضور 5 فرزند او که دو پسر و 3 دختر می باشد برگزار شد که در کنار آنها 28 نوه شامل 10 دختر و 18 پسر و 30 نبیره شامل 13 دختر و 17 پسر حضور داشتند.
سکینه صدخروی 30 سال قبل شوهر خود را ازدست داده و رمز زندگی طولانی خود را در استفاده از غذاهای سالم و گیاهان دارویی صحرایی می داند. / وبلاگ اخبار داورزن
ساير اخبار در موضوع «اجتماعی»:
• دستگیری دزد سیم و کابل با پوشش مامور برق در سبزوار
• سارق خانهباغهای سبزوار به دام افتاد
• نمایشگاه عکس هنرمند سبزواری برای کمک به معلولان
• ۲ واحد تولید نان روغنی در داورزن پلمب شد
• شکارچیان باقرقره در «روداب» سبزوار به دام افتادند